××× انـیــمـه گِـیـــت ×××



تصمیم گرفتم این برنامه رو بسازم و در نتیجه فکت هایی از من ناشناخته انتشار دهم :||
*خطاب ب سوبارو* در زمینه نا شناخته بودن خیلی شبیهیم ها :///
خب بگذریم -،-

شماره 5:
تصادف :/
این تصادفه خیلی مسخرس :/
معمولا از این خوابه زیاد میبینم -_-
اینکه پشت فرمونم و ماشینه خودش بدون اینکه من ب فرمون دس بزنم میگرده :/
بعد انقد ماشین سرعت میگیره ک پر میزنیم میریم پیش پرنده ها :/
آخر سرم تو جوب سقوط میکنیم :|
جالب اینجاست من قبل برخورد با جوب بدون اینکه از ماشین پایین بپرم بیرونش :|||||||
انگار چشام تو ماشین رو میبینه ولی خودم بیرونشم :||||||
اصن رکورد تلپورت رو شکستم :/

و این است دلیل اینکه من دلم نمیخواد جای راننده بشینم و فوبیای پشت فرمون نشستن رو دارم :/

شماره 4:
کل شهر در لباس های هنتای :///

این خواب ب شدت وحشتناکه چون هر لحظه یکی میاد بت خیره میشه =_=
ولی من سابقم تو این خواب زیاده تا میرم تو خوابشون خودمو تو زندان میبینم :////
اول از زندان شروع میشه بعد میره تو شهر ها ://///
تا ب حال هم فقط ی نفر رو دیدم ک تو این خواب پوشش داره :/
البته معمولا با لباس اسکیمو ها تو خوابام میاد XDDDD
ک انقد لباساش پر پشمن ک قابل تشخیص نیس کیه XDDDDD

وقتی این خوابت رو میبینم تا س روز نمت درس بخونم انقد وعض خرابه XDDDD

شماره 3:
انجام شوخی های خرکی با سوبارو :////

در این موارد معمولا بعد ماجرا حسابی کبود میشم :/ ی دفه با کلید و دمگایی زدمش چون . فک کنم از وضعیت ریاضیاتم راضی نبود XDDDD
از ریاضیم کسی ایراد بگیره. احتمال ضربه مغزی شدنش زیاده XDDDD

شماره 2:
جنگ های میان داماد و برادر زن XDDDDD

مشخصه این خواب مختص دعوای برادر گرام و کراش گرامه XDDDDDD
ک معمولا خیلی هم خنده دارن XDDDDD فقط نگران اینم یهو یکی منو تو خواب درحال خندیدن نبینه فک کنه جن زده شدم XDDDDD

شماره 1:
ضد جاذبه شدن >-<

لعنتی این خوابه خیلی ترسناکه!!!!
در اینجاست که آرزو سقوط کردن میکنم ://///
ینی بجا اینکه بره پایین همش میری بالا و نمیتونی خودت رو متوقف کنی -_-
ی دفه دست سوبارو رو گرفته بودم بعد یهو دیدم پاهام از زمین جدا شدن 0-0
و چون قبلا تجربه ضد جاذبه ای شدن داشتم دست سوچانم رو بیشتر چسبیدم -___-
ولی فایده نداشت پاهام رفتن هوا کلن :////
تازه داشتم سوچان رو هم با خودم میبردم بالا XDDDDD
اون داشت وحشت میکرد بخاطر چیزی ک شده بود XDDDDD
بعد خدا رو شکر میدونستم اگه چشامو باز کنم سوچان بام نمیاد فضا :"/
آرزو هایم را فدایش کردم :"/
و وقی بیدار شدم احساس کردم یهو رو تخت ول شدم =||||
(باور کن من قدرت پرواز دارم !!! تو خواب پرواز میکنم :|)


تا قسمت های دیگر بدرود :|
پیشنهاد بدید دیگه چ چیزایی بذارم -.-

سلام مجدد :|
با برنامه ای دیگر در خدمت شما هستیم :|
اتفاقای سوسکی من تو کل عمر زیاد داشتم :/

شماره 1:
خواب های سوسکی :/
بدبختانه اینم از اون خوابای وحشتناکه ک یادم نبود بنویسم تو اون لیسته -.-

تو این خواب من ک مورد هجوم سونا سوسک قرار میگیرم
معمولا میرم بالا ی درخت پناه میگیرم 
ک با این حال بازم غرق میشم خیلی وحشتناکه -____-
لعنتی ها عین ببر برام پنجه میندازن -_-

شماره 2:
"من و سوسکا" یهویی :////
همین الان ک نیس ولی .
ب نظر میرسه سوسکا علاقه وحشتناکی نسبت ب شوکه کردن من دارن -_-
دوتا مثال شوکه کننده دارم برا این موضوع :/
دیگه اثبات شدس برا خودم -_-:
- ی دفه آری کوچولوی پنج ساله بیچاره ک فوبیای دسشویی داشت میخواست بره دسشویی :/// (خب دسشوییمون خیلی سوسک داشت منم میترسیدم -_-)
پاشو گذاشت تو دمپایی و یهو دید ی چیزی با سرعت نور از پاش بالا رفت =-=
در نتیجه پاش رو ت داد و دمپایی رو پرت کرد .
سوسک از توی سایه های دمپایی شاخک هاش رو ت داد
و اینجوری شد ک آری کوچولوی قصه ما جیغ زد، وحشت زده شد و جوری رنگش پرید انگار روح دیده =_=

- روزی روزگاری آری کوچولوی ده ساله روی لبه باغچه نشسته بود و بلدرچینش رو بغل کرده بود و با او از سختی های زندگی میگفت
ک ناگهان دسمال کاغذی ای سرگردان در آسمان از کنار گونه اش گذشت و تو باغچه افتاد
آری رویش را برگرداند ک ببیند چیست اما چیزی ندید
ک چشای بلندرچین ب گونه ی او افتاد و صورت او را نوک زد
وی ک از بلدرچین عصبانی بود خواست او را در دیوار بکوبد ک جانش در آید :/
ک یهو دید سوسکی در دهان بلدرچینش است و او دارد آن را میبلعد و سوسک پا هایش را تکان تکان میداد >~<
آنگاه بود ک وی فهمید دسمال کجا بود اون سوسک بوده رو صورتش نشسته >0000000000000<

شماره 3:
محاصره سوسکی -_____-

لعنتی من سر آب خوردن خیلی مورد هجوم سوسکا قرار گرفتم -__-

ما خونمون دوبلکسه و اون شب نفرین شده من میخواستم از طبقه دوم برم پایین ک آب بخورم
برق آشپزخونه رو روشن کردم و رفتم ک لیوان بدارم
ک دیدم ی سوسک غول پیکر داره روی لبه سینک قدم میزنه 0-0
رفتم ک با دمپایی چیزی بزنمش دیدم یکی دیگه طوری ک انگار داره میگه "دس ب ناموسم بزنی کارت دارم!" شاخک هاشو ت میده و بین در کابینت و لبه سینک ایستاده =-= :/
خواستم برم از تو ماشین ظرف شویی لیوان بردارم ک دیدم رفیقشون زیر نظرم داره >0<
از روی موزاییک سلام میکرد :/// =__________=
منم خودم رو تسلیم کردم و برگشتم با تمام تشنگیم خوابیدم :"/

البته بگم صب ساعت 7 ک اومدم تو آشپزخونه رو گشتم هیچ جا نبودن 0-0
هنوزم ک هنوزه جسدشون پیدا نشده -_-
فک کنم ارواح سوسکایی بوده ک قبلا کشتمشون :||

شماره 4:
پیدا شدن سوسک تو حمومی ک ن راه داره از فاضلاب بیاد بالا و ن از قدیم اونجا بوده 0-0

دیگه این یکی تا حدی مشکوکه ک منو داداشم ب این نتیجه رسیدیم سوسکا از آشغال بوجود میان 0-0
آخه مو
مال خود آدمه :/
جلد شامچو واسه شست و شوعه و عمرا تو اون باشه 0-0
ما اصن جلد صابون رو توی سطل آشغال حموم نمیریزیم پس از اونم ب وجود نمیاد -_-
. وسایل مو برداشتن هم (ژیلت و اینای خودمون -.-) . اصن مگه میشه رو اونا تخمی چیزی باشه ؟؟
1- تو بستن 2- اصن اگه باشه پلمپ میشه کارخونه ای ک میسازدش اونو :/
حالا مسئله اینجاست .
سوسکا از کجا میان =-=؟
مگه جنن یهو ظاهر شن =---= ؟؟؟
نگو از جنیانن 0-0 ؟
. البته اینتظاری کمتر از موجوداتی ک توی بمبارون اتمی نمیمیره کمتر از اینم انتظار نمیره ک از جهنم فرار نکرده باشه :/

فعلا شماره 5 رو یادم نمیاد اما اگه اومد میگم
فعلا جانه =-=\

سلام مجدد ._.

خب من کسیم ک زندگیم ب آهنگ خیلی وابستس و تقریبا بدون هرچی بتونم زندگی کنم بدون آهنگ نمیتونم :|
ب همین دلیل هم خیلی اتفاقات برامون تو مواقع مختلفی پیش اومده -.-

شماره 1:
عکس العمل های خانواده :||||

من عادت دارم آهنگ ک میذارم یا باید جلو آینه بخونم
یا اینکه همش حرکات عجیب غریب میزنم :///

این یکی انقد پیش اومده ک دیگه ی روز از این اتفاقا نیفته روز من تموم نمیشه :|
وای ب حال روزی ک آهنگ جدید دان کنم =////

الان ک داداشم خیلی نمیاد خونمون ما میریم خونشون :/
ولی تا قبل ها وقتی میومد تو اتاقم پشیمون میشد با این قیافه " ๏_____๏ " خارج میشد :/
بعد میومد بعضی وقتا گوش میاد میدید من راک گوش میدم و اون وحشی بازیا رو در میارم :|||
پس طبیعیه :///
در نتیجه موقع کنکورش اصن هر لحظه آماده بود من بیام تو اتاقش ی حرکتی درارم برگرم تو تختم دراز بکشم :/

شماره 2:
رقص عن موقع :|

این خدا رو شکر فقط ی دفه خطری بوده دفعات بعد خسارت نزده :|
و الا منو داداشم وقتی آهنگ برامون بذارن
. تا حدی میریم ک یکی ندونه میگه ما مست کردیم :////
خدا نکنه آهنگ رپ برامون بذارن -.-

ی دفه آهنگ کوردی تو شبکه استانیمون پخش شد
داداشمم اون روز خیلی خوشحال بود :|
یا حدقل میخواست ب خودش انرژی مثبت وارد کنه :/
دیدم اومد دستم رو گرفت شروع کردیم ب رقص کوردی :|| (من ب شدت از این رقص بدم میاد :|)
منم همراهی کردم :/ اما کم کم آهنگ شور گرفتش و دیدم داداشم داره پرواز میکنه =|
لا آهنگ بالا میپرید پایین میومد :/
منم ترسیدم دستش رو ول کردم و ازش فاصله گرفتم و حواسم نبود چیزی پشتمه :/
پاهای اونم از مال من دراز تر =//// !!!
دیدم الان میزنه بم رفتم عقب تر یهو خوردم ب ی چیزی !!!
نگو میزه =|||| !!!!
روم رو برگردوندم و اونم دوید ک میز رو بگیره 
پایه میز رو گرفتیم ک نیفته !
شیشش افتاد شکست :|||||
ینی میزه خودش میفتاد چیزی بش نمیومد :////
اصن انگار باید می افتاد :|
منو اونم شروع کردیم دعوا و داد و بیداد :/
تو کل عمرمون ی دفه ب هم حمله نکردیما -.-
مامانم بیچارم بیرون بود اومد خونه ی دست حسابی از دست ما خودشو ما و زمین و آسمون رو نفرین کرد :/
بعد گفت فدا سرتون فقط جمش کنید دعا میکنم همه نفرینام از بین برن :///

شماره 3:
حمام و فِیک جن :|||

لحنتی امیدوارم دیگه همچین اتفاقی نیفته دیگه -.-

ی دفه بود (آیومی فک کنم یادش باشه اینو براش گفتم اونم حسابی ترسید :|)
داداشم رفته بود حموم ک حوله ـش رو بیاره بیرون :/ (ن نبود -.-)
ولی برق حموم خاموش بود و برق اتاق روشن :|
حدود 5 دیقه هم هیچ اثری از داداشم نبود :/
پس رفتم تو اتاق ک ببینم اونجاس یا نه :/
نبید :|
اتاق منم کنار اتاق داداشمه
خواستم برم تو اتاقم و برقش رو روشن کنم
ک یهو از گوشه چشم رو شیشه حموم یهویی ی چیزی دیدم !!!
یهو یکی روی اون و حوله سفیدی ک اونجا آویزون بود پنجه انداخت !!!!!
منم وحشت کردم آهنگ و ماهنگ و ویس و همه رو قط کردم وحشت زده عقب عقب رفتم خوردم ب دری ک ب بیرون راه داشت
ینی تا حد مرگ ترسیده بودم !!!!!
رنگ پریده بود و بدنم یخ زده بود !!!!!
داداشم با قیافه ای پوکر اومد بیرون و چشش ب من افتاد ک با اون قیافه داشتم فحشش میدادم :|
حسابی بم خندید و گفت ترسیدی :/
بعد یهو دید زدم زیر گریه اومد بغلم کرد و حسابی عذرخواهی کرد :/
خدارو شکر آهنگ راک گوش نمیدادم این موقع -.-

شماره 4:
آهنگ گوش دادن داداشم و فیک جن شماره 2 :|

این یکی برا داداشم اتفاق افتاد :|
مای برادر ایز وری سکر آف جن :| (داداشم خیلی از جن میترسه :|)
بعد ی دفه ک من از سر گشادی و اذیت شدن چشام چراغ خواب قرمزم رو روشن کرده بودم (لعنتی آخه چراغ خواب قرمززززززززززززززززز -______- ؟؟؟؟ آدم بیشتر با این کابوس میبینه روشنش بذاره -______-)
و نماز خوندم
قضا شده بود و ساعت 1 شب بود :|
نمازم ک تموم شد روم رو برگردوندم و ب پله ها خیره شدم و تو فکر فرو رفتم :/
همون لحظه داداشم اومد بالا در حالی ک هدفون گوشش بود و داشت با شور کلش رو ت میداد :|||||
ی ثانیه کلش رو آورد بالا و ب من نگا کرد و دیدم اینطور شد دوباره " ๏_____๏ "
بعد دیدم گفت اعوز ب ال. بسم ال. XDDDD
منم ک تا اون موقع تو فکر بودم و با صدای داداشم ب خودم اومد شروع کردم ب قهقهه زدن XDDDDD
بیچاره گفت فک کردم تو خوابی و اون زنه با اون موهای برق گرفتش ی جنه XDDDDD
تازه چادر هم دورت بود و بازتاب نور قرمز تو چشات چشماتو قرمز کرده بود من دیگه واقعا باور کردم XDDDDDDDD
بعد منم تا صب همش ب این موضوع میخندیدم و اصنم خوابم نمیبرد XDDDDDD

شماره 5:

ویولن تازه وارد :|||

اون اوایل ک تازه ویولنم رو خریده بودم
داداشم و بابام همش میومدن از خودشون میخواستن آهنگ بزنن :||||
بعد ب هر روشی میزدن ب غیر روش اصلی ای ک با ویولن میزنن :||||||
ب عنوان پیانو و گیتار و کمانچه و از اون ویولن بزرگا استفاده میشد :////
ب غیر طور اصلی ای ک باید باش میزدی ://////
منم همش نگران بودن انگشتای بزرگ اینا لای سیم ها گیر نکنه بزنن ویولنی ک من 4 سال منتظرش بودم رو جر بدن :////
بعد بابام همش جای اشتباه رو میزد و میگفت:
" این چرا همش صدای گوش خراش میده >://// این خرابه دیدی بت گفتم باید اون یکی ارزون تره رو بگیری گولمون زدن ! >://// "
دیگه تا مدت ها من فقط پوکر مینگریستم و از ترس جان ویولن عزیزم دس بش نمیزدم :/

میدونم این دفه مسخره بود -.-
ولی بازم سعیم رو کردم ک جالب شه '-'
کسی ک پیشنهادی نمیده باید خودم انقد ب مغزم فشار بیارم ک ب قول ایزی بگوزه -.-
جانه :/

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


rayanehkavir smahtabrayaneh احساس بارونی آموزش شبکه digital news pahnekaviric مرجع اطلاعات ارزهای دیجیتال ·٠•●گراف کو ghazenalas onasadap